هر روز بهتر ...

زندگی...کار...درس...مطالعه...

هر روز بهتر ...

زندگی...کار...درس...مطالعه...

هشدار من به تازه عروس ها؛ یا چطور با همسر خود رفتار کنیم!

قبل و اوایل ازدواج همیشه عاشق این زوج هایی بودم که با هم در اوج تفاهم هستم. از این که در همه چیز زندگی با هم شریک هستن و انگار یه حریمی اطرافشون هست که مانع نزدیک شدن خیلی از مشکلات میشه واقعا لذت می بردم. برای همین هم بنای خودم رو بر این گذاشتم که همچین رویه ای در پیش بگیرم... . از نظر مالی توقع خاصی نداشتم. هر وقت همسر کاری انجام می داد چندین بار تشکر می کردم. تلاش می کردم بحث و دلخوری پیش نیاد. اگه از طرف خانواده همسر مساله ای پیش میومد ندیده می گرفتم و اگر از طرف خانواده من چیزی بود - حتی در حد یه بدقولی چند دقیقه ای - چندین بار عذر خواهی می کردم. تولد و مناسبت های مربوط به همسر رو به بهترین شکل و با کادوهایی که وقت زیادی براش می ذاشتم برگزار می کردم. کمترین هزینه رو برای خودم می کردم اما اونو در خریدهای سنگین برای خودش تشویق می کردم. سعی می کردم (شاید ناخودآگاه) ظاهرم متناسب با سلیقه اون باشه. اگه توی خونه چیزی رو خراب می کرد ابدا به روش نمی اوردم. خلاصه که تلاش می کردم آب توی دل همسر تکون نخوره! همه چی عالی بود. از نظر همه اطرافیان ما الگوی خوشبختی بودیم و من اینو دوست داشتم.

اما بعد از زایمان و بیماری من، وقتی نیاز شدیدی به حمایت همه جانبه همسر نیاز داشتم و اون بدرفتاری کرد، ناگهان به خودم اومدم و دیدم ای دل غافل! همه این کارای من شکل وظیفه به خودش گرفته، و همه تندی های اون انگار طبیعیه!  اول بی نهایت ناراحت شدم و دائم فکر می کردم چرا یهو اینجوری شد. اما وقتی خوب فکر می کنم می بینم خیلی از این رفتارا از اول بوده، اما علاقه ام به زندگیم و همسر چشمم رو کور کرده بوده! و تغییراتی هم اگر بوده طی این 4 سال اینقدر تدریجی بوده که به چشمم نیومده.

الان یادم میاد: هیچ سالی همسر اقدام خاص و غافلگیر کننده ای برای تولد من انجام نداده. اغلب اوقات در مورد ظاهرش کامنت های منو نپذیرفته. تقریبا همیشه کادوهاش به مراتب ساده تر، و ارزون تر از چیزی بوده که من برای اون گرفتم. هیچ وقت بابت بدرفتاری دیگران از من عذرخواهی نکرده، و حتی اگه من تذکر دادم هم خودش رو تبرئه کرده. توی بیماری و بارداریم همکاری خاصی نکرده. گاهی که خواستم چیز گرونی بخرم مستقیم یا غیر مستقیم به روم اورده. کار خونه رو تقریبا به عهده من گذاشته و معمولا تشکر خاصی از من نمی کنه بابتش. و خیلی موارد دیگه...

در واقع توی زندگی ما انگار جای زن و مرد عوض شده و این افتضاحه!


حالا می فهمم رفتار زنانه و سیاست زنانه یعنی چی. حالا می فهمم که این من بودم که این آدم رو اینجوری تربیت کردم که به خودش اجازه بده به حقوق من احترام نذاره. خیلی بده، اما فکر می کنم باید یه مدت سخت بگیرم. می خوام زن محکمی باشم. می دونم که زمان می بره تا منو با این شکل جدید بپذیره، اما این منم! زنی که اراده کرده زن باشه! 


این مدت می خوام یه سری خرید کنم. باید یاد بگیره که شرایط مالی ما فرق کرده و دیگه نیازی نیست که من برای کوچکترین هزینه ای نگران باشم. و این که اگه کم و کسری هست دیگه باید یه تکونی به خودش بده و بیشتر کار کنهو

می خوام امسال تولدش رو ساده برگزار کنم. فقط یک کادوی ساده. همین.

می خوام توی خونه حسابی شیک بگردم تا کمی این حالت خودمونی زیادی که ایجاد شده از بین بره، و یادش بیاد که من همسرش هستم نه دوستش.

می خوام حساب کتابای مالی ام رو کمی سر و سامون بدم. 

می خوام روابطم رو با تشخیص خودم مدیریت کنم و اجازه ندم کسی به حریمم وارد بشه.

می خوام کم کم گاهی ازش ماشین رو بگیرم، باید بدونه این ماشین رو من خریدم و اگرچه حتی یکبار هم به روش نیاوردم اما دارم لطف می کنم بهش که همیشه زیر پاشه.

حتی می خوام کمی کنار بکشم، سکوت کنم و فاصله بگیرم تا این بار اونی که پا پیش می ذاره اون باشه.

می خوام وقتی خسته است ازش نخوام استراحت کنه و خودم کار ها رو انجام بدم. اگر هردو به یک اندازه تلاش کردیم مطمئنا من با یک جثه و انرژی زنانه، خسته تر از اون هستم و نیاز به استراحت بیشتری دارم...



پ.ن. من مطمئن نیستم، اما بعید می دونم این رفتارا رو همسر عمدی درپیش گرفته باشه. به نظرم بیشتر بازتابی هستن از رفتار اشتباه خودم. 

پ.ن.2. من فکر نمی کنم این رفتارها با اینکه من بخوام خداپسندانه رفتار کنم در تعارض باشه. تازه همسو هم هست: خدا از من می خواد زن باشم، با همه نیاز های زنانه، لطیف و شکننده. و اون باید مرد باشه، محکم و حمایتگر.

نظرات 5 + ارسال نظر
علیl شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 11:31 ب.ظ http://ploton.blogsky.com

سلام برا متنتون ووبلاگتون بعدنظرهم میزارم ولی چون
دراین مهرکه پیش روداریم تولدیکی ازعزیزانم هست که دوست دارم



براش تبریک تولدجمع کنم ازشمادعوت می شودهرچقدرشد البته هرچه زیادتربهتر



ممنون میشم دراین پست فقط تبریکهایتان رابزارید

تبریک عرض شد!

فرشته یکشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 11:46 ق.ظ

سلام دوست من.به شدت با حرفات موافقم واقعا زیاد تحویل گرفتن کسی جه خانم جه اقا با هر نقشی که تو زندگی ادم دارن کار بسیار غلطیه من خودم تجربه شو دارم به محض اینکه رفتارمو کمی تغییر دادم اوضاع به شدت بهتر شد.از نوشته هاتون پیداست شما خیلی مذهبی
هستین .من بیشتر به اصول اخلاقی معتقدم پس روش زندگی ما دو نفر متفاوته اما واضحه که هر دو به یک نتیجه رسیدیم و اون نتیجه مهم اینه که :خوبی که از حدبگذرد نادان خیال بد کند. بازم میام دوست من موفق باشی

سلام فرشته جان
دقیق بخوای بهش فکر کنی اخلاق و مذهبی بودن خیلی هم از هم دور نیستن...
بله متاسفانه همین طوره. ممنون می شم بگی چه تغییراتی در رفتارت ایجاد کردی.
بعد از این همه وقت برای من به نظرت خیلیییییییییی زمان بر نمی شه؟!

فرشته دوشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 11:45 ق.ظ

سلام .نه عزیزم زمان بر نیست اتفاقا شما که این همه وقت خیلی محبت کردی تغییرت خیلی به جشم میاد .ببین من یه سری راه کار دارم که از خواهر و برادر پرتوقع تا مادرشوهر و خود شوهر قابل اجراست .اول اسم هر کسی که فکر میکنی از حدش خارج شده بالای کاغذهای سفید مجزا بنویس بعد زیر اسم هاشون سرویس های اضافه ای که بهشون دادی حالا دیگه شده وظیفه رو قیدکن مثلا هفته ای سه بار تل زدی فلان جا کمک زیادی کردی فلان جا برای راحتی فلانی تو فلان دردسر افتادی وهزهرتا کارریز و درشت که خودت بهتر میدونی بعد بدون تغییر تو اخلاقت اونا رو یکی یکی کم کن مثلا ؛مثاله فقط؛صبح صبحانه درست کن ولب برگرد تورختخواب دیگه بدرقه و این داستانا رو حذف کن بخدا یکدفعه میبینی جه فشاری از رویروحت برداشته شده بعد اونا که تا حالا سرویس میگرفتن قیافه هم میگرفتن تندی به دست و پا میافتن ببینن جت شده امتحان کن پاسخ میده ابجی.من این حرفهای مسیح وار عاشقانه محبت کن تا دنیا بهت محبت پس بده رو تو روابط خانوادگیایران قبول ندارم جای دیگه نرفتم نمیدونم شاید بشه مسیح بود اما اینجا ببخشیدا فقط از ادم سواری میگیرن وقتی زیادی مهربون باشه بعدم طلبکار میشن

سلام بر فرشته جان!
راهکار جالبیه. باید امتحان کنم. راستش اینقدر از فکر کردن درباره این داستان ها خسته شدم که از راهکترهای عملی به شددددت استقبال می کنم.
ممنون

فرشته دوشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 11:56 ق.ظ

ضمنا دوستم پیشنهادایی هم که خودت دادی راجب به گرفتن ماشین یک روز در هفته مدیریت روابط و استفاده بیشتر از امکانات اقتصادی عالی هستن فقط یکی یکی اجراشون کن مثلا هر هفته یکیشو که یهو زندگی کن فیکون نشه بعدشم اینایی که میگی البته با شرایط منصفانه حقوق مسلم هر انسانی در هر رابطه دو نفری هست و قطعا موجب رنجش خداوند هم نمیشه به شرط اینکه با ارامش و در شرایط صلح امیز اجرا بشه .شاد باشی عزیزم

نلی چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 01:56 ب.ظ http://www.mylife92.blogfa.com

من دقیقا دقیقا مثه شمام من یکسال ازدواج کردم همسر من از روز اول متوقع بود هرگز برای من کادو نخرید البته منم نخریدم هرگز تشکر نمی کنه فقط توقع داره مهربونی و احترام ببینه ولی نه مهربونی می کنه نه احترام می ذاره !!!!!
یعنی توقع یه سرویس ویژه خانه داری داره با اینکه من کارمندم !!! و اینکه احترام فوق العاده ویژه ! اگر کوچکترین چیزی برخلاف میلش باشه و یا نقصی توش باشه این قدر داد و هوار می کنه این قدر توهین و تحقیر می کنه که حد نداره ! هیچ چیز من براش مهم نیست وقتی به خودم می رسم اصلا توجهی نداره حتی بدشم می یاد (این مورد رو مشاوره رفتم این قدر برام عجیب بود ) یعنی تا حالا نشده از آرایشگاه بیام بهم بگه خوب شدی مبارک باشه هر گز !!!!! اگه بگم خوب شدم شروع می کنه به ایراد گیری و مزخرف گویی همه چیزمو قایم می کنم تا نفهمه

سلام نلی جان.
همسر من رفتاراش به همسر شما شبیه اما فکر کنم کمی درونی تره... یعنی در ظاهر آرومه...

از چشمت نیفتاده؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد