هر روز بهتر ...

زندگی...کار...درس...مطالعه...

هر روز بهتر ...

زندگی...کار...درس...مطالعه...

چهارشنبه

دیروز حدود 1.5 ساعت وقت گذاشتم و خونه رو مرتب و گردگیری کردم. البته بجز اتاق دخترک چون خواب بود و ترسیدم سر و صدا درست بشه. بعدش هم شام درست کردم و فرنی دخترک رو و دیگه همسر اومد. با هم میوده و شام خوردیم. حدود 8 دیگه خیلی خسته بودم، گفتم نیم ساعت می خوابم. بیدار که شدم ضعف شدیدی داشتم و دلم شیرینی می خواست و همسر در یک اقدام بسیار لذت بخش رفت و خرید! خیلی چسبید اما خب حسابی رژیمم خراب شد... باید دوباره کمی جدی  بشم توی رژیم. سرعت کاهش وزنم خیییییییلی کم شده.


خدایا شکرت بابت همه چیز.

برم که خیلی کار دارم. امروز باید جارو کنم، اتاق دخترک رو درست کنم و چندبار لباسشویی روشن کنم...

بعد هم بشینم سر کارای ترجمه و اینا.

نظرات 2 + ارسال نظر
ارزو چهارشنبه 21 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 02:02 ب.ظ http://hant83.blogfa.com

من با تجربه ده سال زندگی بهت میگم منم همین روند تو رو داشتم بعد از چند وقت حتی دوستانم رو هم که میبینم احساس می کنم ما زنها فکر می کنیم چرا این وسط یه چیزی خرابه یعنی من خودم احساس می کنم وای چقدر خوشبختم همه چی ارومهگاهی می خوام همه چیز رو ول کنم برم هنوز این علت رو کشف نکردم ولی باز به یه نتیجه جدید رسیدم مردها جدای زیبایی و تمیزی و اشپزی و غیره که من و تو به دنبالشیم با برنامه ریزی و تغیر خودمون بدستش بیاریم دوست دارن زنشون شاد باشه نه الکی بخنده ها یعنی تو صورتش ببینن که خوشحاله من واقعا با کلی تلاش به این نتیجه رسیدم امیدوارم بدردت بخوره
ببخشی پر چونگی کردم

دقیقا...
متاسفانه یه سری رفتارهای فداکارانه که عملا به ضرر زندگیم میشه رفته توی ذاتم!
باید اصلاح کنم خودمو...

یاس پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:30 ق.ظ

ماشاالله ساراخانوم.
ان شاالله زیباییهای زندگیتون هر روز بیشتر از دیروز بشه.
یاعلی

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد