هر روز بهتر ...

زندگی...کار...درس...مطالعه...

هر روز بهتر ...

زندگی...کار...درس...مطالعه...

شروع + تمدید مرخصی زایمان

دیروز بعد از نوشتن اون پست رفتم کمی به کارای خونه رسیدم که البته از بسخونه نامرتب شده اصلا به چشم نمی اومد! بعدش هم نماز خوندم و دیدم دیگه دخترکم داره بی قراری می کنه، گذاشتمش توی کالسکه و 1 ساعتی پیاده روی کردیم. سر راه سبزی خوردن هم خریدم. تا رسیدم زنگ زدم غذا اوردن که خیلی خوب بود و زیاد، هم نهار و هم شام همون رو خوردیم. بعدهم کمی تکالیف قران رو انجام دادم و دیگه همش درگیر دخترک بودم. فرنی ش رو دوست نداشت و نمی خورد. 

همسر که اومد کمی حرف زدیم و شام و چای...

البته رفتارش کمی سرد بود که بخشیدیم انگار تا بوده همین بوده و تا هست همین خواهد بود...

برای شروع بد نبود.

امروز هم صبح رفتم ادارمون، کارای اتمام 6 ماه مرخصی رو کمی انجام دادم. همه عاشق دخملم شده بودن و یه خبر توپ هم بهم دادن و اون اینکه 3 ماه دیگه هم مرخصی دارم، اونم با حقوق، که هر ماه به حسابم واریز می شه... بی نهایت خوشحالم از این بابت!

وسطای راه پیاده شدم و با کالسکه بقیه راه رو اومدیم. راستی توی راه با همسر یه ساندویچ خوردیم چون دیگه داشتیم تلف می شدیم! تا رسیدم  کمی کارای دخملی رو انجام دادم، بعدش برای اولین جلسه درس جواب دادم که خوب بود خدا رو شکر، و مربی م پیشنهاد داد که کمی فشرده تر پیش بریم که غیبت هام جبران شه...

بعد هم تلفن با مامان و چای و  الانم که دخترکم رو خوابوندم. کمی توی نت چرخیدم تا خوابش عمیق بشه. الان برنامه ام اینه که تا 5 به کارای خونه برسم تا حداقل ظاهرش کمی بهتر شه... خدا کنه زود بیدار نشه این فسقلی.

نماز هم بخونم و بعدش شام و فرنی درست کنم... . به مطالعه که نمی رسم، اما یک کاری برام میل شده که باید به اون هم رسیدگی کنم. امیدوارمم فردا بیام و بگم همه چی خوب پیش رفته.

تا بعد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد