هر روز بهتر ...

زندگی...کار...درس...مطالعه...

هر روز بهتر ...

زندگی...کار...درس...مطالعه...

جهاد

چقدر جای رضوان جان خالیه... . خدا هر جا هست خودش و بچه هاش رو سالم نگه داره

پریروز عزم خودمو جزم کردم که شروع کنم به تغییر. از شما چه پنهان کمی ناراخت بودم از اینکه چرا هر بار چنین تصمیمی می گیرم به بن بست می خورم. اما نا امید هم که نمی شد بشم، به خدا می گفتم برام نشونه ای بذار که خیالم راحت باشه از راهی که شروع کردم. خلاصه، اون پست رو نوشتم و رفتم سراغ کارها. توی یک ساعت تونستم بخش عمده از کار ها رو انجام بدم و نیم ساعت هم برای رسیدگی به ظاهر خودم وقت گذاشتم. دخترم رو هم مرتب و خوشگل کردم اما فسقلی دیگه نذاشت به بقیه کارهام برسم. پیاده روی هم فقط یک ربع انجام شد، البته بعدش رفتیم بیرون برای خرید و تموم شد.

همین که همسر با روی خوش ما رو چندین جا برد تا کالایی که می خواستیم رو پیدا کنیم برای من نشونه بزرگی بود از لطف خدا.

قبلش هم باز رفتم تا ادامه آرشیو رضوان رو بخونم، که دیدم نوشته بود درباره اینکه وقتی ما نیت درستی نداریم خود بخود کارهامن اثربخشی لازم رو نداره، و برعکسش هم صادقه یعنی اگر با هدف و نیت خوبی جلو بریم کارهای اندکمون هم اثربخشی زیادی پیدا می کنن. از شما چه پنهان، من همیشه در رویاهام به این فکر می کردم که چقدر خوب میشه من تمام عیوب خودم را برطرف کنم و وقتی نبدیل به یک همسر نمونه شدم، این زندگی رو ترک کنم تا همسر برای همیشه حسرت بخوره و کمی از بدیهایی که به من کرده جبران بشه. فکر می کردم اگه این اتفاق بیفته خیلی دلم خنک می شه! و حالا می فهمم که به خاطر همین بوده که تلاش هام بی اثر بودن.

از الان تصمیم گرفتم برای رضای خدا کار کنم، و بی منت. خدایا، در عوض از خودت می خوام برام به بهترین شکل جبران کنی...

خب برم تا این فسقلی آرومه به کارام برسم.



** امتیاز: پریروز: پیاده روی، 1 ساعت کار، رسیدگی به خودم، رژیم، و کم حرفی = 4.5

دیروز از صبح مهمون بودم و بنابراین هیچ کاری توی خونه نکردم، پیاده روی و رسیدگی به ظاهرم هم همینطور. رژیم هم که توی مهمونی پس می شه =1!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد